بازاریابی چریکی، یا گوریلا مارکتینگ(Guerrilla marketing )  به یک معنا هستند؛ در واقع هدف این نوع بازاریابی این است که با کمترین هزینه بیشترین سود چه از نظر فروش چه از نظر نگاه مشتری را بدست آوریم !

به نظر شما چرا بازاریابی چریکی بوجود آمد؟ دلیلی اصلی آن بود که شرکت های کوچک برای اینکه محصول یا خدمات خود را تبلیغ کنند بودجه کمی داشتند، پس مجبور شدند با استفاده از تخیل همراه با چاشنی هنری تبلیغ کنند تا فروش بیشتر و نگاه بیشتری جلب کنند و بخاطر همین بازاریای چریکی بوجود آمد.

بازاریابی چریکی طی سال هایی که پدید آمده و معرفی و شناخته شده بسیار مورد توجه شرکتهای بزرگ و کوچک قرار گرفته است، امروزه علاوه بر شرکت های کوچک شرکت های بزرگ مانند مک دونالد و فولکس واگن و کوکا کولا نیز از آن استفاده میکنند.

انواع مختلف گوریلا مارکتینگ

گوریلا مارکتینگ خارجی

اضافه کردن چیزهایی به آنچه از قبل در محیط شهری وجود داشته است، مانند کارهای هنری روی پیاده رو و خیابان و غیره

گوریلا مارکتینگ داخلی

درست مانند بازاریابی چریکی خارجی، فقط آنکه محل آن در مکان های داخلی مانند مترو، فروشگاه، دانشگاه و ساختمان های دیگر است.

گوریلا مارکتینگ در مقر رویداد

در این شیوه، مخاطبان رویدادهای در حال برگزاری – مانند کنسرت یا مسابقه ی فوتبال – را اهرمی برای ترفیع محصول یا خدمات به شیوه ای جذاب، قرار می دهند. در این روش اجرای کمپین معمولا بدون اجازه ی اسپانسر صورت می گیرد.

گوریلا مارکتینگ تجربی

تمام موارد ذکر شده را پوشش می دهد، اما به طریقی اجرا می شود که لازم است مخاطبان با برند تعامل برقرار کنند و عکس العمل نشان دهند. در واقع مخاطبان در کمپین شرکت کرده و به نوعی مجری آن می شوند و آن را به سرانجام می رسانند.

در بازاریابی چریکی بیشتر از این که تمرکزمان بر جذب مشتری جدید باشد، بر مشتریان فعلی یا حداقل کسانی که ما را می‌شناسند تمرکز می‌کنیم. خلاقیت، روابط خوب و رضایت از مهمترین تفاوت بین این بازاریابی و بازاریابی سنتی است. در این روش کمبود بودجه را می‌توان با خلاقیت، تفکر و تلاش بیشتر حل کرد. در بارازیابی چریکی همه چیز بر مبنای آمار و ارقام است و چیزی به نام آزمون و خطا وجود ندارد. معیار ارزیابی بازاریابی چریکی، میزان مثبت شدن شیب نمودار سود شرکت (نه فروش) است.

در تبلیغات چریکی هیچ شرط قطعی وجود ندارد ! زیرا ممکن است یک کمپین تبدیل به یک بازاریابی مثبت بشود یک تبلیغ تبدیل به بازاریابی منفی، مثلا تبلیغ یک شرکت فیلم سازی در امریکا که تابلوی LED نصب میکرد برای معرفی خود، بعدا تبدیل به رعب و وحشت در میان مردم شد به دلیل وحشت از بمب! ولی یک تبلیغ بازاریابی مثبت می تواند بسیار ناخودآگاه کودکان افریقا را از گرسنگی نجات بدهد!